روانشناسی کوچینگ چیست؟ تاریخچه و ریشههای تئوریک
روانشناسی کوچینگ یکی از شاخههای ناشناخته روانشناسی در ایران است. این تخصص بهنوعی به دنبال تلفیق کوچینگ در روانشناسی است. در این یادداشت شما را با تخصص روانشناسی کوچینگ آشنا خواهیم کرد.
روانشناسی کوچینگ چیست؟
روانشناسی کوچینگ شاخهای از روانشناسی کاربردی است که تئوریها و مفاهیم روانشناسی را در کوچینگ به کار میبندد. هدف روانشناسی کوچینگ، بهبود عملکرد، دستاورد و کیفیت زندگی در افراد، گروهها و سازمانها، با بهکارگیری روشهای مبتنی بر مستندات بهدستآمده از تحقیقات علمی است. روانشناسی کوچینگ تحت تأثیر تئوریهایی در شاخههای مختلف روانشناسی، ازجمله روانشناسی انسانگرا، روانشناسی مثبتگرا، روانشناسی اجتماعی و تئوری یادگیری است.
روانشناسی کوچینگ پیشازاین بهعنوان زیرشاخهای از روانشناسی شناخته میشد، تا اینکه در سال 2000 برای اولین بار دانشگاه سیدنی در رشته «روانشناسی کوچینگ» اقدام به جذب دانشجو کرد. از آن همان زمان، جوامع یادگیری تخصصی برای روانشناسی کوچینگ شکل گرفت و نشریات تخصصی اقدام به انتشارات مقالات در حوزه روانشناسی کوچینگ کردند.
روانشناسی کوچینگ کاربردهای متنوع و وسیعی ازجمله در لایف کوچینگ، کوچینگ فردی، سلف کوچینگ، کوچینگ تحصیلی و کوچینگ رهبری دارد. توصیه میکنم برای کسب اطلاعات کاملتر درباره کوچینگ، یادداشت جامع و کامل کوچینگ چیست در وبسایت پریسا موسائی را مطالعه کنید.
تاریخچه روانشناسی کوچینگ
مطالعات مربوط به روانشناسی کوچینگ از دیرباز و اویل قرن بیستم شروع شده و تا به امروز ادامه دارد. در ادامه تاریخچه این تخصص روانشناسی را میخوانید.
مطالعات ابتدایی روانشناسی کوچینگ
اولین بارقههای استفاده از تئوریهای روانشناسی در کوچینگ (بهطور مشخص مربیگری ورزشی) به دهه 1920 میلادی بازمیگردد. در سال 1926، «کولمن گریفیث (Coleman Griffith)» مقالهای تحت عنوان «روانشناسی کوچینگ: مطالعهای بر روی روشهای کوچینگ ازنقطهنظر روانشناسی» منتشر کرد. گریفیث، با رصد تیمهای فوتبال و بسکتبال، گستره وسیعی از ابعاد مختلف مربیگری ازجمله تأثیر تماشاچیان، مشکلات اوِرکوچینگ (over-coaching) و اصول یادگیری را موردبحث قرار داد.
گریفیث بهعنوان «اولین روانشناس ورزشی آمریکا» و پیشگام در بهکارگیری روانشناسی در مربیگری (کوچینگ) شناخته میشود. سالهای بعد، مقالات بیشتری درباره روانشناسی کوچینگ نوشته شد. در سال 1951، «جان لاوثر (John Lawther)» از دانشگاه پنسیلوانیا، «روانشناسی کوچینگ» را منتشر کرد. در سال 1967 نیز، «کرتیس گیلورد (Curtiss Gaylord)» کتاب «روانشناسی کوچینگ مدرن» را منتشر کرد.
قرن بیست و یکم
فارغ از تحرکات ابتدایی در توسعه روانشناسی کوچینگ، این رشته به شکلی که امروز آن را میشناسیم، در ابتدای قرن بیست و یکم پایهگذاری شد. در ژانویه سال 2000، «آنتونی گرنت (Anthony Grant)» اولین واحد مطالعاتی «روانشناسی کوچینگ» را در دانشگاه سیدنی به اجرا درآورد و رساله دکترای خود را به تحقیقات در مورد راهاندازی رشته تخصصی روانشناسی کوچینگ بهعنوان یک رشته مبتنی بر شواهد اختصاص داد. از همین رو، بسیاری از روانشناسان کوچینگ، گرنت را پیشگام این رشته قلمداد میکنند.
توسعه بعدی کوچینگ روانشناسی در سال 2006 اتفاق افتاد. در این سال، «انجمن روانشناسی استرالیا (APS)» کنفرانسی برگزار کرده و «گروه علاقهمندان به روانشناسی کوچینگ (IGCP)» را رسماً راهاندازی کرد. در خارج از استرالیا، «استفن پالمر (Stephen Palmer)» از «انجمن روانشناسان بریتانیا (BPS)»، «گروه تخصصی روانشناسی کوچینگ (SGCP)» را بنیان گذاشت. در ادامه راه این دو انجمن، در سایر نقاط دنیا ازجمله اروپا، آفریقا و خاورمیانه نیز انجمنهای تخصصی روانشناسی کوچینگ شکل گرفت. کار این انجمنها، توسعه شاخه روانشناسی کوچینگ، با مطالعه، تحقیق و به اشتراکگذاری یافتهها است.
در حال حاضر نشریههای تخصصی بسیاری در حوزه روانشناسی کوچینگ منتشر میشوند که ازجمله آنها میتوان به «The Coaching Psychologist»، «the International Coaching Psychology Review» و «Coaching Psychology International» اشاره کرد.
ریشههای تئوریک روانشناسی کوچینگ
همانطور که گفتیم، روانشناسی کوچینگ به لحاظ تئوری، تحت تأثیر چند شاخه دیگر روانشناسی بوده و وامدار آنها است. در ادامه بهطور اختصار به بررسی تأثیر تئوریک برخی شاخههای روانشناسی در روانشناسی کوچینگ میپردازیم.
روانشناسی انسانگرا
روانشناسی انسانگرا (Humanistic psychology) بزرگترین سهم را در ساختار روانشناسی کوچینگ دارد و باید گفت که کوچینگ در روانشناسی انسانگرا بیش از سایر شاخههای روانشناسی دیده میشود. روانشناسی انسانگرا، دیدگاه «خودشکوفایی» افراد را مطرح میکند. روانشناسی انسانگرا این دیدگاه را مطرح میکند که هرگاه انسان فرصت لازم را در اختیار داشته باشد، خود را بهبود میدهد. این مقوله، یکی از بنیانهای اصلی روانشناسی کوچینگ بوده و درواقع هدف نهایی کوچینگ را میتوان «خودشکوفایی افراد» عنوان کرد.
در روانشناسی انسانگرا، رابطه «فرد و رواندرمانگر» بهعنوان یکی از کلیدیترین عوامل موفقیتآمیز بودن فرایند در نظر گرفتهشده است. مطابق این نظریه، سه فاکتور واقعبینی، اعتماد و درک همدلانه، میان فرد و رواندرمانگر، کیفیت خروجی را تعیین میکند. رابطه میان فرد و رواندرمانگر در روانشناسی انسانگرا بهگونهای است که آن را «کار با افراد»، نه «کار بر روی افراد» میداند. اینها را میتوان جزو اصول روانشناسی کوچینگ نیز به شمار آورد.
روانشناسی مثبتگرا
روانشناسی مثبتگرا (Positive psychology) یکی دیگر از شاخههای روانشناسی است که میتوان تأثیر آن را در روانشناسی کوچینگ دید. روانشناسی مثبتگرا، بنیاد خود را بر جنبههای مثبت انسان مانند شایستگی و قدرت بنانهاده است. این نگاه تأثیر بسیار زیادی در روانشناسی کوچینگ دارد.
تأثیر احساسات مثبت انسانی در فرد، بهعنوان محرک و انگیزه دهنده در روانشناسی مثبتگرا دیده میشود که جزو اصول کاربردی روانشناسی کوچینگ است. از دید روانشناسی مثبتگرا، احساسات مثبت نهتنها انگیزه دهنده هستند، بلکه باعث افزایش بهرهوری و سودمندی فرد و بالا رفتن قابلیتها و شایستگیهای او میشوند.
تئوری یادگیری
تئوری یادگیری (Learning theory) بهعنوان یکی از تئوریهای بنیادین روانشناسی، نقش پررنگی در روانشناسی کوچینگ دارد. تئوری «پاداش و تنبیه» که بهعنوان یکی از اصول تئوری یادگیری شناخته میشود، در روانشناسی کوچینگ نیز دیده میشود. رواندرمانگر، رفتارها و عملکردهای مثبت فرد را با استفاده از واژههای تشویقی، پاداش میدهد. این پاداش، همان انگیزهای است که فرد برای ادامه کار میگیرد.
در تئوری یادگیری آمده است که افراد از تجربیات خود درس میگیرند و این درس گرفتن میتواند در قالب «خودارزیابی» و «خوداندیشی» باشد. در روانشناسی کوچینگ افراد با استفاده از همین دو ابزار، به خودآگاهی میرسند که نقش بزرگی در فرایند کوچینگ دارد.
تأثیر دیگر شاخههای روانشناسی در روانشناسی کوچینگ
پیشازاین نوشتیم که شاخههای متعدد روانشناسی در شکلگیری تئوری روانشناسی کوچینگ نقش داشتهاند. غیر از روانشناسی مثبتگرا، روانشناسی انسانگرا و تئوری یادگیری، شاخههای دیگری از روانشناسی ازجمله روانشناسی اجتماعی، روانشناسی گشتالت، روانشناسی فرهنگی و آسیبشناسی روانی تأثیرات بسیاری بر ساختار روانشناسی کوچینگ گذاشتهاند که با نگاهی اجمالی به اصول آنها و اصول روانشناسی کوچینگ، میتوان به این تأثیر پی برد.
منبع: https://parisamousaei.com/
با سلام
متن رو که مطالعه می کردم با کلماتی رو به رو می شدم که به نظرم واقعی نمی اومد مثلا قسمتی که مربوط به روانشناسی مثبت نگر هستش، مگه ما انسانها فقط احساسات مثبت داریم که بخواییم روی اونها تمرکز کنیم ما احساسات منفی هم داریم که نباید اونها رو سرکوب کنیم چون بروز بهموقع و نرمال اونها نشانه سلامت روانه انسانهاست.
راحت بگم توی جامعه ای که والدین با مراحل رشد کودک و نوجوان و نیازهایشان آشنا نیستند. خودشان ناکامی های هیجانی و رفتاری دارند و نیازهای سرکوب شده، همین طور با سبک های فرزند پروری مقتدر آشنا نیستند که باعث می شه طرحواره های ناسازگار و تله های ذهنی در ذهن افراد شکل بگیره، و روابط ها به هم ریختست، کوچینگ اونم براساس روانشناسی مثبت و خود شکوفایی؟!!! عجیبه
اصلا کوچینگ می تونه برای وسواسها و افسردگی ها، ناکامی های کودکی و برآورده کردن نیازهای روانشناختی جراحی انجام بده؟!!!
روانشناسی یعنی جراحی نه حرفهای قشنگ. وقتی جراحی انجام بشه و نیازها و ناکامی ها درمان بشه اونوقت فرد خود به خود به سمت شکوفایی می ره.
متاسفانه در ایران از این مباحث برای خالی کردن جیب مردم استفاده می شه نه برای خودشکوفایی…
این کوچینگ چی هست که جدیدا همش دارن درباره اش حرف میزنن
داخل مطلب که لینک معرفی کردند، برید بخونید
این رشته توی ایران هم ارائه میشه؟ منظورم رشته روانشناسی کوچینگه
روانشناسی کوچینگ رو نمیدونم، اما ظاهراً قراره رشته کوچینگ در دانشگاه های ایران ارائه بشه. حالا شاید این همون روانشناسی کوچینگ باشه.
سلام. کاشکی درباره لایف کوچینگ هم مطلب بنویسید.